ارسال مطلب جدید

یک ساعت گذشته را زل‌زده به مانیتور، تلاش کردم تا اوضاع و احوال ذهنم را در یک فاحشه اجباری، یک پسرک یتیمِ فقیر، یک دیوانه که گمان می‌کرد روحش تسخیر شده است، یک خواننده آوانگارد شکست‌خورده، و یک نویسنده ملحدِ پیر، بازآفرینی کنم. اما هر بار شکست خوردم. مبتذل می‌شود. مبتذلِ مبتذلِ مبتذل. در بهترین حالت پنج سطر نوشتم و وقتی که خواندم‌ش، دچار تهوع شدم. نفرت‌انگیز است. آن‌قدر مبتذل است که در قالب یک دیوانه هم م- م- مبتذل می‌شود.

  • ع. آزاد
  • سه شنبه ۵ اسفند ۹۹

حالا دیگر بس است.

"کافی نیست. کافی نیست. رنج بیشتر! تمنا می‌کنم آقایان، رنج بیشتر! آن‌قدر رنج که هشیاری‌ام را به درد ببازم. رنج بیشتر، رنج بیشتر، رنج بیشتر!"

  • ع. آزاد
  • جمعه ۵ دی ۹۹

گزین‌گویه‌ها - 1

"چقدر کسشرید! واقعا که عمیقا کسشرید." - نیچه

  • ع. آزاد
  • يكشنبه ۱۰ شهریور ۹۸

لایلا گفت

اگر خوب دقت کنید، می‌بینید که زنده بودن و زندگی کردن یک موهبت شگفت‌انگیز است. اما اگر بیشتر دقت کنید، می‌بینید که این گزاره متناقض است. من از ابتدا با زنده بودنم معنا شده‌ام، و در نتیجه نمی‌توان زندگی کردن را چیزی جز اجبار دانست. بهره بردن از یک موهبت در جایی معنا می‌دهد که خلاف آن هم ممکن باشد، حال آنکه من نمی‌توانم منی را تصور کنم که زندگی نکند و بیاندیشم که در آن‌صورت آیا موهبتی نصیبم شده است یا خیر؟ 
  • ع. آزاد
  • يكشنبه ۱۳ مرداد ۹۸

علیرضا

"شاهد سلاخی کردن بچه من بوده‌اند و همچون یک تئاتر تا آخر نشسته‌اند تماشا کرده‌اند. بچه‌ام را در خاک کردم اما هنوز منتظرم علیرضا از زندان زنگ بزند." این‌ها را امروز مادر علیرضا بر سر قبر پسرش گفت. علیرضا چهل روز است که کشته شده. روزنامه‌ها نوشته بودند که علیرضا به جرم توهین به مقدسات دستگیر شده بود. علیرضا 20 سال داشت.

  • ع. آزاد
  • شنبه ۵ مرداد ۹۸
گاهی من می‌نویسم، گاهی اون.
دیوار
Mad Rush
Philip Glass, Lisa Moore


تخم لق:
فرهنگ فارسی عمید
تخم مرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد.